لیسا می گوید 5 سال است که یک خواب عجیب می بیند که این خواب مرتب تکرار می شود. او در خواب خودش را در یک لباس قدیمی که اصلا متعلق به زمان حال نیست می بیند و به همراه دیدن این خواب یک احساس دلتنگی نسبت به آن زمان دارد که نمی تواند در موردش توضیح بدهد. او می خواهد بفهمد که این خواب به چه دلیل مدام تکرار می شود، به همین دلیل لیسا تصمیم می گیرد نزد یک هیپموزور برود که شاید بتواند از طریق رفتن به خلسه دلیل دیدن این خواب تکراری را بفهمد.
خانوم اورزولا دارمن یکی از اشخاصی است که در این زمینه فعالیت می کند در سال های اخیر بیش از هزار نفر را در حالت خلسه به زندگی گذشته ی شان هدایت کرده است.
لیسا تصمیم می گیرد برای حل کردن معمای خوابش پیش این خانوم برود، خانوم اورزولا لیسا را به حالت خلسه می برد و با سوالاتی که از او می پرسد متوجه می شود لیسا در 800 سال پیش در جسم شخص دیگری در قصر وارد بروک در شهر آیزناخ آلمان زندگی کرده بود.
لیسا تمام جزییات زندگی گذشته ی خود را به یاد می آورد و بعد از گذشت چهار ساعت در خلسه بودن مصمم بود که در این قصر برود و از نزدیک جایی را که قبلا در آن زندگی کرده بود را ببیند. لیسا میگوید: در تمام عمرش حتی یک بار هم به شهر آیزناخ نرفته و همچنین تا به حال قصر وارد بروک را ندیده است، با وجود اینکه او تمام خاطرات گذشته را به یاد می آورد و می دانست در گذشته زندگی کرده ولی بسیار هیجان زده بود که شهر را ببیند و با دیدن این شهر تایید خاطراتش توسط کارشناسان مطمئن شد توهم نزده است.
لیسا در حالت خلسه دیده بود که او در یک قصر بزرگ شده است و تمام خاطراتش را به یاد می آورد از همه جالب تر این که ادعا کرده بود که نامش الیزابت فون تو رینگن بوده و تمام خاطرات این شخص را به یاد داشت.
الیزابت فون تو رینگن که به اسم الیزابت مقدس هم شناخته می شد، یکی از شناخته شده ترین زن های تاریخ آلمان است که به خاطر فداکاری هایش برای بیماران، بعد ها بیمارستان های زیادی را به اسم الیزابت راهندازی کردند. پدر و مادر الیزابت از پادشاهان مجارستان بوده اند که در سن چهار سالگی الیزابت را به خانواده ی سلطنتی آلمانی در قصر وارد بروک دادند تا دخترشان در این خانواده بزرگ شود و در آینده با پسر این خانواده ازدواج کند. الیزابت در سن چهارده سالگی با پسر این خانواده ازدواج کرد و با کمک هایی که به بیماران می کند نامی می شود و با گذشت 6 سال همسرش را از دست می دهد و بعد از آن تمام وقتش را صرف کمک به بیماران می کند و بیمارستانی را برای بیماران تاسیس می کند. با گذشت چند سال در سن 24 سالگی به علت کار زیاد جان خود را از دست می دهد.
نام او در سرتاسر جهان مقدس می شود. نکته ی جالب این ماجرا این است که با گذشت تقریبا 800 سال لیسا در حالت خلسه تمام خاطرات الیزابت را به یاد می آورد و ادعا می کند روح او روح الیزابت است. لیسا تصمیم می گیرد به قصر وارد بروک برود و همه چیز را از نزدیک ببیند، زمانی که لیسا به این قصر می رسد نمی تواند باور کند که همه ی تصاویری که در حالت خلسه دیده بود واقعی بودند. لیسا اطلاعات خیلی زیادی را در مورد ساختار قدیمی قصر می دانست. لیسا با دیدن یک عکس احساساتش اوج می گیرد و شروع به گریه کردن می کند و بعد که آرام می شود می گوید که این دقیقا همان لباسی بود که در خواب می دید و معنیش را نمی دانست و حالا دیگر راز این خواب را می داند. لیسا محل های مختلف قصر که مربوط به تصمیمات مهم است را به کارشناسان نشان می دهد که باعث تعجب کارشناسان می شود لیسا وقتی به راز خوابش پی برد دیگر هیچ وقت آن خواب را ندید و می گوید که دیگر هیچ ترسی از مرگ ندارم، با مرگ همه چیز تمام نمی شود و روح انسان برای کسب تجربه بارها و بارها در جسم های مختلف بر روی کره ی زمین متولد خواهد شد.